نقد فیلم بوی خوش زن Scent of a Woman .
این فیلم بازسازی یک فیلم ایتالیایی با همین نام به کارگردانی دینوریسی است. بازی ماندگار و به یادماندنی آل پاچینو در نقش سرهنگ کلنل در این فیلم تمامی جوایز مهم سینمایی از جمله اسکار و گلدن گلوب را برای او در همان سال به ارمغان آورد.نقشی که از آن به عنوان یکی از ماندگارترین نقش آفرینی های تاریخ سینما یاد میشود.سکانس رقص تانگو آل پاچینو در این فیلم بسیار تمجید شده و معروف است. خلاصه فیلم : پسر جوانی با نام چارلی سیمز (کریس ادانل) جوانی مودب و سربه زیر و درسخوانی است که در کالجی درس میخواند که بر خلاف خیل عظیمی از هم سنهای خودش اوضاع مالی انچنان جالبی ندارد در ابتدای فیلم که دوستانش برای تعطیلات او را به جشنی دعوت میکنند و او با اندکی خجالت دعوت انان را رد میکند متوجه تفاوت او با دیگران میشویم درست در فصلی که تمام هم کلاسی های شکم سیر و پولدارش به فکر پیدا کردن مکانی مجلل برای تفریح هستند او به دنبال کاری دانشجویی میرود ماموریت او این است که طی چند روز که خانواده فردی بد اخلاق.مغرور .لجوج و البته دوست داشتنی به مسافرت میروند مراقب او باشد بهترین کارکتر فیلم اینجا به ما معرفی میشود سرهنگ اسلید (ال پاچینو) که مدتهاست بینایی خودش را از دست داده در سکانسی فراموش نشدنی به بیننده معرفی میشود سرهنگ از اندسته افرادیست که فکر نکنم کسی تحمل او راداشته باشد غر غرو و بد اخلاق است یک دندگی خاصی دارد و مدام سر بقیه فریاد میکشد اما اوضاع انچنان هم نرمال پیش نمیرود و جوانک ساده فیلم مجبور میشود با این سرهنگ عجیب در مسافرتی به یاد ماندنی همراه شود که این سفر شالوده اصلی فیلم هستاین فیلم درباره تفاوتهای زندگی است فرقی ندارد شما پسر جوان را نقش اول بدانید یا سرهنگ اسلید را فیلم فیلمه ال پاچینوست کارگردان با هوشمندی خاصی به او اجازه داده کارکتر عجیب و غریب سرهنگ را با انرژی وصف ناشدنی اجرا کند سرهنگ نوع شخصیت پردازی عجیبی دارد در سکانس ابتدایی برخوردش با پسر جوان چنان بر او میتازد که با خود میگوییم دیگر پسر به ان خانه بر نمی گردد اما رفته رفته به این کارکتر دل میبندیم سرهنگ اسلید فردیست درست مقابل پسر جوان فیلم .او در زندگی همه چیز را تجربه کرده همانطور که در خود فیلم اشاره میشود او در ارتش خدمت میکرده و بی نهایت شغلش را دوست داشته این عشق به شغلش را وقتی میفهمیم که با وسواس خاصی به پسر دستور میدهد درجه های نظامی او را حمل کند یا انها به روی لباس بچسباند! پس دوران جوانی موفقی داشته در این سن هم که او را در فیلم میبینیم فردی مرفه است که بهترین هواپیما را سوار میشود در هتلی شیک ساکن است از بهترین غذاها و ماشینها استفاده میکند و خلاصه کیفش کوک است در واقع بیننده هنگام تماشای فیلم مدام با خود میگوید این مرد که هر چیز در زندگی میخواهد به راحتی به دست میاورد اما علت اینهمه بد اخلاقی او چیست؟ در اوایل فیلم ما متوجه میشویم او رابطه خوبی با برادر زاده خودش و بچه های کوچک ان ندارد در ادامه نیز وقتی برای صرف نهار به خانه برادر بزرگتر خود میرود عاقبت خوبی در انتظارش نیست. این سکانس جز سکانسهای مهم است جاییکه او با علاقه به همراه پسر وارد خانه برادر خودش میشود خانواده برادرش از دیدنش خوشحال نمیشوند ولی به رویش نمی اورند شاید به انها حق بدهید سرهنگ اسلید از اندسته افرادیست که نمیتواند انچنان جلوی زبانش را بگیرد جلوی جمع شوخی ها و حرفهای رکیک میزند و مهمتر بعد از ان احساس پشیمانی ندارد به عنوان مثال به برادر زاده اش میگوید باید بهتر همسر خودت را ارضا کنی فکر کنید در جمعی خانوادگی جلوی همه کس چنین توصیه ای به شما بکند( اگر من بودم حتما از خجالتش در میامدم) در این سکانس در ابتدا مطابق معمول سرهنگ روده درازی میکند ودر ادامه همان برادر زاده از خجالت او در می اید و با تعریف کردن روزی که سرهنگ نابینا شد حال او را میگیرد شخصا هر وقت این سکانس را میبینم دلم برای سرهنگ میسوزد تضاد جالبی در فیلم هست که هم به فیلمنامه بر میگردد و هم به نوع اجرای دیدنی ال پاچینو پسر جوان متوجه میشود سرهنگ در این چند روز میخواهد تمام چیزهایی را که دوست داشته انگار برای اخرین بار تجربه کند گویی فرصتش برای ادامه حیات رو به پایان است سکانس رقص سرهنگ با دختری جوان دیدنی کار شده کارگردان به درستی موفق شده نقاط مهم فیلمش را به اندازه در بیاورد و با بیننده تعارف نداشته است سکانس رقص و سکانس ماشین سواری دیوانه وار سرهنگ جز این سکانسها هستند سرهنگ بر خلاف پسر جوان که خجالتی است ونمیتواند از دختری جوان تقاضای رقص کند با دختر میرقصد میدانیم او نابیناست اما بی پروا عمل میکند او به رقصیدن جلوی جمع با دختری جوان اکتفا نکرده و در سکانسی تماشایی با ماشینی که به ان علاقه دارد سواری هم میکند البته محل خلوت است و پسر جوان هم او را هدایت میکند شاید بگویید این سکانس کمی اغراق دارد اما من این اغراق را هم دوست دارم مگر اصلا ما انسانها چقدر زنده ایم که مدام با هزارو یک دلیل دست و بال خودمان برای ارزوهای خودمان را میبندیم از جهاتی یاد فیلم فهرست ارزوها هم میفتم زوج جالب مورگان فریمن و جک نیکلسون هم در ان فیلم تا قبل از مرگ فهرستی تهیه کردند و به سفر پرداختند انهم فیلم جالبیست اینجا هم سرهنگ میخواهد از عمرش لذت ببرد اری جرمش همین است در زندگی که همه به علت ناتوانی جسمیش او را محدود کرده اند در زندگی که او نتواسته یا شاید هم نخواسته با کسی انچنان گرم بگیرد این چند روز غنیمت است تا دل را به دریا بزند اما با این وجود هم خطری او را تهدید میکند او هرچقدر هم بتواند در این مدت خوش باشد چون میداند باید دوباره به همان زندگی افسرده کننده خودش بر گردد تصمیم به خودکشی دارد ! انگار تمام خوشیهای او موقتی هستند مثل کسی که درد شدید دندان دارد و به جای درمان ان فقط قرص مسکن مصرف کند سرهنگ گویی بازهم خوشحال نیست در سکانسی تماشایی میخواهد در خیابان دست پسر را رها کند و خودش تنها از خیابان رد شود چراغ برای ماشینها سبز است و انها در حرکتند اما سرهنگ توجهی ندارد یا بهتر بگویم خودش را زده به ان راه او حتی میخواهد وسط خیابان شلوار از پای خودش بیرون اورد و .. فیلم “بوی خوش زن” در ستایش زندگی کردن و یافتن هدفی برای زندگی است. زندگی سطحی و ولنگارانهی سرهنگ اسلید یا زندگی سخت و توام با تلاش چارلز، هر یک آنقدر در دید بیننده اهمیت مییابند که دلش نخواهد با تصمیمی غلط آن را بهم بریزند. کسی که این فیلم را ندیده ممکن است آن را تنها فیلمی در ژانر فیلمهای دبیرستانی بگنجاند که اگر درخشش آل پاچینو نبود، ممکن بود این فیلم در حد فیلمهای خوب اما نه چندان به یاد ماندنی مانند “لبخند مونالیزا” پایین آید. البته این درخشش بیش از اندازهی پاچینو ، سطح بازی دیگر بازیگران را در نظر تماشاگر بسیار پایین میآورد. کریس ادانل، در تمام زمانهایی که کنار پاچینو بود همیشه دست و پایش را گم میکرد و میترسید. البته ضرر بازی خوب پاچینو به یک بازی خوب دیگر هم رسیده و دربارهی آن چیزی گفته نشده: بازی عالی فیلیپ سیمور هافمن در روزهایی که جوانتر و لاغرتر از حالایش بود! هافمن بازیگر فوقالعادهای است که در فیلم “کاپوتی” درخشش خیرهکنندهای داشت و در این فیلم در نقش جورج ویلیس پسر، بسیار باورپذیر ظاهر گردیده بود.بار این فیلم روی دوش ابر ستارهی فیلم – و محبوبترین بازیگر من- آل پاچینو است. کمتر کاراکتری در یک فیلم به اندازهی کاراکتر او تعریفشده و قابل پی گیری از آب در میآید، البته این بیشتر از هنر بالای او در پرورش نقش ناشی میشود. او کاراکتر فرانک اسلید را که سرهنگی مغرور ، زنباره ، بسیار گستاخ با ظاهری خشن و قلبی مهربان، با فلسفههای خاص و تعریفهای اختصاصی خودش از زندگیست را بسیار بیاد ماندنی کردهاست. براستی اگر بازیگر دیگری این نقش را بازی کردهبود، فرانک اسلید تا امروز زنده میماند؟! یا آن سکانس نفسگیر تانگو به این اندازه دیدنی میشد؟ مشهور است که پاچینو برای بازی در این نقش دو ماه در یک آسایشگاه افسران معلول حاضر درجنگ ویتنام زندگی کردهاست. فرانک آنقدر گستاخ و بیادب است که اگر یکی از آن تکهها را به شما میانداخت دهانتان از تعجب باز میماند ولی تنها عکسالعملی که میتوانستید داشتهباشید این بود که بعد از چند دقیقه لبخند خجلی بزنید، برای همین بدتان نمیآید یکی پیدا شود که از پس او و زبانش بر بیاید ولی همینکه رندی، برادرزادهاش، ناجوانمردانه ماجرای کور شدن او را برای چارلز تعریف میکند، ناگهان در مییابید که فرانک را دوست دارید و دلتان میخواهد رندی را خفه کنید! و این حس متناقض در انتهای فیلم تنها مبدل به علاقه و احترام به فرانک میشود، آنقدر که دوست دارید آل پاچینو را بخاطر فرانک بودنش بغل کنید و ببوسید! البته فیلم یکی از قواعد همیشگی پاچینو را رعایت کرده: سخنرانی غرای همیشگیش را! از آن سخنرانی داخل هواپیما برای چارلز دربارهی زنان که بگذریم( چون واقعاً خیلی بیادبانه است!) سخنرانی نهایی او در دفاعیهی چارلز بسیار کوبنده و عالی است. بسیار گفتهاند که پاچینو در هر فیلمی ترتیب یک سخنرانی را برای خودش میدهد و شرط پذیرش هر فیلمنامهای قرار میدهد. پاچینو برای بازی در نقش سرهنگ اسلید اسکار گرفت، آن هم در سالی که دنزل واشنگتن برای مالکوم ایکس، کلینت ایستوود برای نابخشوده و رابرت داونی جونیور برای چاپلین نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر مرد بودند، اما درخشش پاچینو واقعاً اینقدر خیرهکننده است که مطمئن باشیم هیچ ناعدالتیای در حق دیگر بازیگران نامزد نشده است.
2ND CAMERA FESTIVAL...
برچسب : نویسنده : 2ndcamerao بازدید : 284